در پنجم اسفند ۸۹ دختر خانمی ۲۰ ساله توسط یکی از همکارانم به من ارجاع شد . مشکل بیمار اضطراب زیاد همراه با حالت تهوع ، بی اشتهایی و طپش قلب بود . بار سوم بود که برای کنکور رشته تجربی در حال مطالعه و کسب آمادگی بود . اما ترس از عدم موفقیت تمام وجودش را فرا گرفته بود و نگرانی آشکاری بر او و پدر و مادرش که به امید قبولی دخترشان در کنکور تجربی از شهرستان به مشهد آمده بودند ، دیده می شد . در دو سال گذشته در سر جلسه کنکور آنقدر اضطراب شدیدی بر این دختر خانم حاکم شده بود که قادر به ادامه امتحان نبوده و توسط آمبولانس ۱۱۵ به بیمارستان منتقل شده بود . سال گذشته به علت ترک جلسه ، از شیمی نمره صفر درصد گرفته بود ، چون نتوانسته بود پاسخگویی به سوالات را به علت تشدید اضطراب و حالت تهوع و طپش قلب ادامه دهد . با این همه رتبه ۴۰۰۰ را کسب کرده بود . با ارزیابی شرایط بیمار و گرفتن شرح حال کامل ، متوجه شدم که از هوش و قدرت یادگیری خوبی برخوردار است اما اضطراب تلاشهای اورا تحت شعاع قرار داده و بخصوص مدیریت جلسه امتحان را از او سلب کرده بود . هیپنوتراپی را برای مراجع پیشنهاد دادم . مراجع در ۱۴ اردیبهشت ۹۰ برای بار دوم به من مراجعه کرد . گزارش داد که مسائل او ادامه دارد و برای حل آنها به پزشک دیگری که مراجعه کرده ، داروی درمان مشکلات گوارشی برایش تجویز شده اما بهبودی نداشته است و پدر و مادرش پیگری درمان دخترشان با هیپنوتیزم را از من خواستار شدند . پنج جلسه هیپنوتیزم طراحی شد که با فواصل حساب شده ای انجام شد . جلسه اول : ۱۴/۲/۹۰ – جلسه دوم : ۲۷/۲/۹۰ – جلسه سوم : ۲۴/۳/۹۰ – جلسه چهارم : ۵/۴/۹۰ – جلسه پنجم : ۹/۴/۹۰ که شب قبل از کنکور بود . بعد از جلسه مراجع با خوشحال تمام تماس گرفت و ضمن تشکر گزارش داد که جلسه امتحان رابه خوبی طی کرده و آرامش و تسلط کامل بر شرایط داشته است و پیش بینی رتبه زیر ۸۰۰ را داشت . موقع اعلام رتبه ها تماس مجدد داشت و اعلام کرد که رتبه ۴۰۰ را کسب کرده است .
در تاریخ ۲۰/۶/۹۰ خبر قبولی خود در رشته پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد در نیمه دوم را به اطلاعم رساند که برایم خبر بسیار خوشحال کننده ای بود . برای این دختر گل که سرشار از استعداد و عشق به خوبی ها و بهتر شدن است آرزوی موفقیت می کنم و آینده ای عالی را برای او پیش بینی می نمایم .