گزارش چند مورد درمان موفق هیپنوتراپی
هر روز مراجعینی تحت هیپنوتراپی قرار می گیرند . از این تعداد فراوان ، گاهی گزارش مواردی در و بلاگ بیان شده است . در این پست چند مورد دیگر آورده شده است :
۱ ) پرونده شماره ۴۱۷۵ –
کودک ۱۲ ساله ای توسط والدین آورده شد . موارد زیر گزارش داد ه شد : ترس از تنها ماندن در خانه ، تنها خوابیدن در اتاقش ، ترس از آمدن دزد به منزل ، با شنیدن هر صدایی مثل صدای راه رفتن روی پارکت و صدای شیر آب یا افتادن وسیله ای در آشپزخانه فکر می کرد دزد آمده است و موقع خوابیدن باید چراغها روشن باشد . این موارد از ۴ سالگی شروع و تاکنون مراجع در پای تخت پدر و مادر می خوابیده . به درمانهای متفاوت پرداخته بودند اما نتیجه نداده بود . یا هدف کمک گرفتن از هیپنوتیزم ، مراجعه نموده بودند . بعد از شنیدن شرح حال و انجام مصاحبه با کودک و مادر . هیپنوتیزم انجام شد و در جلسه بعد گزارش داده شد که دو شب در اتاق خود با چراغ روشن خوابیده است . بعد از هیپنوتیزم دوم گزارش داده شد که تمام موارد بالا برطرف شده است و خلسه هیپنوتیزمی برایش آنقدر جالب بود که خواست برای بار سوم هم برای بهبود شرایط درسی اش و تمرکز در درس خواندن ، خواست هیپنوتیزم شود .
۳ ) پرونده شماره ۴۱۲۲ –
جوانی ۲۵ ساله توسط والدین به مطب آورده شد . بسیار کمرو و خجالتی می نمود . والدینش ، کمی از شرح حال اوگفتند و از اتاق خارج شدند. او شرح حال خود را مکتوب نموده بود ؛ تک فرزند ، تحت مراقبت و سخت گیری شدید بزرگ شده بود . وابستگی و عدم استقلال نصیب او شده بود . برای حس رهایی و کسب استقلال از ۱۵ سالگی سراغ سیگار و مواد مخدر و ناس می رود . در تحصیل ناموفق می شود و هیچ حرفه و فنی را بلد نمی شود . جوانی باخصوصیات خاص و دوست داشتنی بود ، گناهکار بی گناه می نمود ، در سربازی ، اعتیاد را ترک نموده بود . اما در حال حاضر ، همه اوقات را در اتاقش می گذراند و از حاضر شدن در اجتماع دوری می کرد و در برقراری با جنس مخالف خود را ناتوان و بی عرضه می دانست . از جلسه دوم ، وارد فرایند هیپنوتیزم شد . نتیجه رضایت بخش بود و تغییرات محسوسی به تایید خودش و خانواده ایجاد شده بود . هر جلسه هیپنوتیزم شد و توصیه های بعد هیپنوتیزم را به خوبی انجام می داد . نوشته زیر از دست خط او در پرونده اش می باشد ؛
با عرض سلام . م.ن. هستم . خواستم حس خودم را نسبت به روش هیپنوتیزم درمانی بیان کنم ؛ من ۳ جلسه است که هیپنوتیزم می شوم و قبل از آن خیلی آدم ناامید ، خجالتی ، افسرده ، سرد و تا حدودی ساکن بودم و بی انگیزه . حتی به مواد مخدر هم اعتیاد داشتم . تا اینکه با روش هیپنوتیزم درمانی آشنا شدم و به لطف خدا و کمک آقای دکتر و پدر و مادرم بعد از ۳ جلسه هیپنوتیزم درمانی ، تبدیل به یه آدم دیگه ای شدم . نه اینکه %۱۰۰ اما می تونم بگم %۷۰ من عوض شدم و حتی الان خیلی شاد هستم ، بد بین نیستم ، اخلاقم بهتر شده و خودمو بیشتر دوست دارم . نسبت به مردم جبهه نمی گیرم . مشکلات اعتیادم برطرف شده . حتی سیگار هم استفاده نمی کنم و به ورزش رو آوردم . دارای انگیزه شدم . به خودم ایمان دارم . در کل با زندگی آشتی کردم و از زندگی سعی می کنم بیشترین لذت رو ببرم .
۴ ) پرونده شماره ۴۰۸۶ –
زنی ۳۴ ساله ، متاهل و دارای یک فرزند حاصل ازدواجی موفق ، تحصیل کرده و باهوش مراجعه نمود . شکایت او احساس ناخوشایند داشتن در حاضر شدن در جمع افراد و مجالس و میهمانی ها ، حتی در میهمانی ها و جمع های چند نفره خانوادگی بود . بخصوص وقتی در کانون توجه قرار می گرفت و بقیه به او نگاه می کردند او حالت گیجی و قفل شدن ذهنش را در خود احساس می کرد . در دفاع از خود فقط می گفت سرم گیج رفت و فشارم پایین افتاده و محل را ترک می کرد . همیشه سعی داشت زودتر از بقیه وارد میهمانی و مجالس شود که مجبور به احوال پرسی و روبرو شدن با دیگران نباشد . راز او را ، کسی جز همسرش نمی دانست . سعی نموده بود از راههای مختلف به خودش کمک کند ولی ناموفق مانده بود . با این استدلال که نکند حالات او ، روی فرزندش تاثیر منفی بگذارد ، وارد فضای درمان شد . همکاری عالی در جلسه و تکالیف خارج جلسه داشت و ایمان به بهبودی داشت . پس از پیدا کردن رد پای علل حالات ناخوشایندش که از نوجوانی با او بود ، وارد فرآیند هیپنوتیزم شد . بعد از هر هیپنوتیزم ، احساسات خوب و موفق ظاهر شدن در جمع را گزارش نمود و حس های ناخوشایند ، در او یا دیده نمی شد یا کم رنگ بود و او توانایی مدیریت آنها را داشت و از کانون توجه بودن هراسی نداشت و استقبال می نمود .
۵ ) پرونده شماره ۴۱۶۵ –
خانمی ۳۲ ساله ، متاهل ، دانشجو . با شکایت ترس از کنفرانس دادن و صحبت کردن در مقابل جمع مراجعه نمود . او چند کنفرانس را در پیش روی داشت . تاکنون ، همیشه از این شرایط فرار کرده بود . اما این بار تصمیم گرفته بود این غول را به زانو در آورد . فردی با هوش و با استعداد به نظر می رسید و هیپنوتیزم پذیری خوبی را می شد در او یافت . بعد از مصاحبه بالینی و پیدا کردن رد پای علل ناخود آگاه این ترس ( رفتارهای پدر و برخوردها و انتظارات او نقش مهمی داشت و فاصله سنی زیاد و عدم درک متقابل ، این نقش را پر رنگ تر می کرد ) . براین اساس فرآیند هیپنوتیزم طراحی شد . دو نوبت هیپنوتیزم شد . گزارش کنفرانس هایش عالی بود .
در زیر پیامکی که بعد از ارائه کنفرانس اولش ، به اینجانب فرستاد را می خوانید ؛
سلام . خوبید ؟ وقتتون بخیر . فقط می خواستم ازتون تشکر ویژه بکنم . در ارائه دیروز عالی بودم . عااااالی . بدون هر گونه استرسی و با اعتماد به نفس کامل و مسلط …. و مورد تایید ، بخصوص استادم ، قرار گرفت سپاسگزارم . سپاسگزارم از مسئله ای که مدتها ازش فرار می کردم با کمک شما به این راحتی باهاش روبرو میشم و عالی حضور پیدا می کنم . ممنونم ازتون
پیامکی که بعد از کنفرانس دوم داد را هم بخوانید ؛
سلااااااااام.خوبید؟ امروز ارائه ام عالی شد . عااااااااااااااااااااااااااالی . فوق تصور . اونم یک درس تخصصی که استادم زمانی که نظرشو در مورد ارائه من گفتن ؛ گفت ؛ ارائه تون خیلی خوب بود و بهترین ارائه کلاس تا به حال تو کل کلاس بوده . از بقیه بچه ها بهتر بودی . خیلی ازتون ممنونم این بار دومی بود که ارائه می دادم . منی که همیشه فرار می کردم و برام غیر ممکن بود کمکم کردین … خیلی خوشحالم . ممنونم ازتون …
۶ ) پرونده شماره ۲۱۶۴ –
چند روز قبل در تلگرام پیامی آمده بود ؛ ” مرا می شناسید ؟ چند سال قبل برای هیپنوتیزم پیش شما آمدم . از دندانپزشکی می ترسیدم . هیپنوتیزم شدم و بعدش توانستم برای ۴ دندانم ایپلنت بکارم . دوباره می خواهم هیپنوتیزم شوم تا از سیگار کشیدن خلاص شوم . ” پرونده اش را مرور کردم یادم آمد که مردی ۵۰ ساله با ترس از دندان پزشکی در سال ۱۳۹۱ مراجعه نموده بود . او حتی از سوزن زدن و آمپول ترس داشت . بعد از چند جلسه و انجام هیپنوتیزم ترس های وی کم شد و حتی در حین هیپنوتیزم ، بی حسی و سوزن زدن را تجربه کرد . از او بی خبر بودم تا پیام فوق را دریافت کردم . وقتی در جلسه حضور یافت ماجرای ایمپلنت گذاری خود را تعریف کرد و اینکه موجب تعجب خودش شده بود که توانسته عملیات دندانپزشکی ایمپلنت گذاری را اینگونه تجربه کرده است .