مقاله بازتابی اختلالات ساختگی

مقاله بازتابی اختلالات ساختگی         

       بیماران با اختلال ساختگی یک بیماری را در خود ایجاد یا تشدید میکنند تا توجه طبی دریافت کنند. این بیماران ممکن است در خود درد ، نقص عضو یا حتی ضایعات تهدید کننده حیات در خود یا فرزندانشان ایجاد کنند. انگیزه اصلی این افراد اجتناب از وظایف ، سود مالی یا هر گونه نگرانی دیگر نیست. هدف ، تنها دریافت مراقبت و شرکت در سیستم درمان است.

اختلال ساختگی میتواند منجر به مرگ شود. در نتیجه علی رغم اینکه علائم جسمی این افراد واقعی نیست ولی نیاز به مراقبت جسمی و روانی را باید جدی گرفت. برای مثال یک تکنیسین اتاق عمل، که دختر یک پزشک بود مکررا به خود باکتری سودومونا تزریق میکرد. که منجر به سپسیس ، از کار افتادن کلیه ها و در نهایت مرگ وی شد. چنین مرگهایی ناشایع نیست. این بیماران بیشتر با علائم جسمی بروز میکنند تا علائم روانپزشکی. این بیماران از بیمارستانی به بیمارستان دیگر میروند تا بتوانند بستری شده و یک بیماری را تقلید کنند.

بیماران معمولا بیکار، مجرد، و بدون ارتباطات قوی اجتماعی یا خانوادگی هستند. این بیماران گاهی در زمینه های پرستاری یا مراقبت سلامت کار کرده اند.

Factitious disorder imposed on another:

معمولا توسط مادران بر علیه نوزادان یا کودکان کم سنشان اعمال میشود.

Comorbidity  :

بسیاری از این بیماران، اختلال روانپزشکی همراه شامل اختلال خلقی، شخصیت یا سوء مصرف مواد دارند.

Etiology :

علت سایکودینامیک این بیماری کمتر شناخته شده است. بسیاری از این بیماران در کودکی تحت child abuse بوده اند. و به دنبال آن بارها در سالهای اولیه زندگی بستری شده اند . بستری آنها در کودکی منجر به چند روز فرارشان از محیط آسیب زای منزل می شده است؛ یعنی کودک برای اولین بار با مراقبانی شامل پزشکان، پرستاران و کادر درمان مواجه می شده که او را دوست داشته اند و از وی مراقبت می کردند. درحالی که خانواده خودشان معمولا شامل مادری طرد کننده و پدری غایب بوده است. کودک نمی توانسته است با والدین دلبستگی برقرار کند، دلبستگی وی با کادر درمان بوده. در بزرگسالی نیز می خواهد بستری شود تا وارد رابطه کودک-والد با کادر درمانی گردد. این اختلال ناشی از تکرارrepeatition compulsion ترومای کودکی است. نیازمند مراقبت بودن، جستجوی مراقبت، عشق و پذیرش کردن و در عین حال طرد شدن. بیمار کادر درمانی را با والدین طرد کننده اش جایگزین میکند.

بیمارانی که در پی عمل های دردناک و درد کشیدن به خاطر تست های تشخیصی تهاجمی هستند. ممکن است تمایلات مازوخیستی داشته باشند . این افراد درد را تنبیهی برای گناهان واقعی یا خیالی گذشته میدانند.

بعضی بیماران در کودکی بیماری جسمی شدیدی داشته اند که به دنبال آن بستری شده اند. این بستری برایشان ترومایی حل نشده شده است. این افراد تروما و دردهایی را تکرار میکنند تا بر آن فائق آیند.

بیمارانی که علائم روانپزشکی را تقلید میکنند ممکن است در خانواده فردی را داشته باشند که مبتلا به این اختلال بوده است. این افراد میخواهند به طرز جادویی با شبیه آنها شدن به آنها بپیوندند.

بسیاری از این بیماران هویت های شکل نگرفته دارند. تصویرشان از “خود” آشفته است، امری که در بیماران مرزی دیده میشود. این بیماران هویت افرادی که در اطرافشان هستند را به خود میگیرند (as if personality). اگر این بیماران در حوزه سلامت کار کنند، نمیتوانند بین هویت خود و هویت بیماران افتراق قائل شوند.

مکانیسم های دفاعی اصلی در این اختلال همانند سازی با پرخاشگر، واپسروی و سمبل سازی است.

در صورت مواجهه با شواهد زیر باید به فکر اختلال ساختگی بیافتیم:

·        تظاهر دراماتیک و غیر عادی که با بیماری های معمول هم خوانی ندارد

·        علائم به طور مناسب به درمان پاسخ نمیدهند

·        وقتی یک دسته از علائم خوب میشود، دسته دیگری از علائم ظاهر میشوند

·        فرد تمایل دارد که تحت بررسی های تشخیصی مکرر قرار گیرد

·        بیمار در دادن آدرس و تلفن اعضا خانواده و دوستان همکاری نمیکند و ملاقات کنندگان اندکی دارد.

·        شواهد جراحی ها زیاد و داشتن پرونده طبی بزرگ

·        فرد توانایی پیشگویی سیر علائم و پاسخ های غیر طبیعی خود به درمان را دارد.

 

 

وقتی پزشک معالج به اختلال ساختگی شک میکند، از روانپزشک برای ویزیت درخواست مشاوره میکند. روانپزشک نباید با بیمار مقابله کند زیرا اولا ترس این وجود دارد که بیمار سایکوتیک شود زیرا تصور بر این است که بیماری ساختگی عملکردی تطابقی در روان فرد دارد، در واقع دارد جلوی از هم گسیختگی های روانی بیشتر را میگیرد،

 و ثانیا بیمار بیمارستان را ترک کرده و خود را به بیمارستان دیگری میرساند.

اختلال ساختگی را بر اساس علائم به دو گروه تقسیم میکنند:

با علائم جسمی یا با علائم روانپزشکی/ اختلالات ساختگی خود، اختلال ساختگی بر دیگری

 

Differential Diagnosis :

این بیماری در طیف بین اختلالات سوماتوفرم و malingering قرار دارد. در یک سر این طیف بیماریهای ناخودآگاه و غیر عمد و در سمت دیگر بیماری های خود آگاه و عمدی وجود دارد.

به خاطر سابقه زندگی آشفته این بیماران، سابقه مشکلات در روابط بین فردی، سوء مصرف مواد، رفتارهای خود تخریب گرایانه اختلال شخصیت مرزی مطرح میباشد.

Course and Prognosis  :

 این اختلال در اوایل بزرگسالی شروع میشود. ممکن است شروع به دنبال یک بیماری واقعی باشد. معمولا بیمار یا عضو نزدیکی از خانواده سابقه بستری در ایام کودکی بیمار را دارد. معمولا الگوی بستری های مکرر ناگهان ظاهر شده و ادامه می یابد.

این بیماری منجر به ناتوانی بیمار میشود، فرد واکنش های شدید به درمان نشان میدهد. بستری شدن های طولانی باعث از دست دادن شغل و روابط فرد میشود. پبش آگهی اغلب موارد ضعیف است. بعضی به خاطر جرم های کوچک زمانی را در زندان میگذرانند. بیمار ممکن است تاریخچه ای از بستری های گهگاه روانپزشکی نیز داشته باشد. بعضی از بییماران به خاطر اقدامات درمانی مکرر فوت میکنند.

Treatment :

 درمان روانپزشکی مشخصی برای این اختلال وجود ندارد. پارادوکس این بیماران این است که آنها در خود ودیگران بیماری های خیالی ایجاد میکنند و درخواست دریافت درمان برای آن را دارند، ولی بیماری واقعی خود را قبول نمیکنند و از درمان آن سرباز میزنند. به طور مکرر بیماران درمان درست را با ترک ناگهانی بیمارستان یا عدم مراجعه مجدد متوقف میکنند.

در نتیجه درمان بیشتر مبتنی بر مدیریت است تا علاج.

 سه هدف درمان شامل :

  1. کاهش میزان مرگ و میر
  2. پاسخ دادن به نیازهای روانشناختی و درمان بیماری روانپزشکی زمینه ای
  3. در نظر داشتن جنبه های اخلاقی و قانونی است.

به نظر میرسد مهمترین فاکتور در درمان، تشخیص زودهنگام است. رابطه خوب بین روانپزشک و کادر پزشکی بسیار در درمان مفید است.

واکنشهای شخصی پزشکان و کادر درمان اهمیت ویژه ای در جلب همکاری بیمار دارد. این بیماران احساس خشم، مورد خیانت واقع شدن، خصومت را در پرسنل بر می انگیزند. در واقع پرسنل نکته مهمی را از دست داده اند که منجر به سخت شدن برقراری رابطه میشود، آن قبول کردن صداقت بیمار است. باید به پرسنل یادآوری کنیم که علی رغم اینکه علائم بیمار ساختگی است ولی این فرد واقعاً بیمار است. پزشکان باید تحمل تمسخرهای بیمار را داشته باشند تا واکنشی نشان ندهند که بیمار از بیمارستان فرار کند. پرسنل باید حواسشان به خشم شان باشد تا نه درخواست آزمایشات اضافه کنند و نه بیمار را ناگهان ترخیص نمایند.

درمانگران احساس میکنند که بیمار به آنها دروغ گفته و سرشنان را گول مالیده است. باید درمانگران نسبت به کانترترانسفرنس خود آگاه باشند.

علی رغم اینکه استفاده از   روش مواجهه سازی و آگاهی دادن به بیمار ،یک رفتار ستیزانه و مقابله ای  است، در زمانی از سیر درمان بیماران باید با واقعیت مواجه شوند. اغلب بیماران وقتی روش شان برای جلب توجه مشخص می شود، درمان را ترک می کنند. درمانگران باید علائم ساختگی را درخواست کمک بیمار ببینند. نقش مهم روانپزشک این است که به سایر پرسنل بیمارستان کمک کند تا با احساسات خشم خود کنار بیایند. آموزش در مورد بیماری و انگیزه بیمار از رفتارش به پرسنل کمک میکند تا رفتار حرفه ایشان را حفظ کنند.

در موارد ایجاد علائم ساختگی در دیگری، باید مداخلات قانونی لازم برای مراقبت از کودک انجام شود.

درمان دارویی مشخصی وجود ندارد. باید دارویی داده شود که احتمال سوء مصرف کم باشد.

میتوان از SSRI ها برای کاهش رفتارهای تکانشی استفاده نمود.